|
|
|
همه را پسرم صدا می کرد. به حال و روز بچه ها می رسید. بعضی از شب ها می دیدیم که بلند شده داره پاهای تک تک بچه ها رو می بوسه ، سپس می رفت و دستشویی ها را تمیز می کرد. وقتی هم به خط می آمد ، همه روحیه می گرفتیم ، سید اومد ، سید اومد ، آقا اومد ..... . اینقدر دوستش داشتیم که به احترام سیادتش و آن سیمای علوی و رفتار و کردار علوی ، او را آقا صدا می زدیم.
خاطرات شهید سید مجتبی هاشمی
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
خاطرات شهید سید مجتبی هاشمی, شهید سید مجتبی هاشمی, آقا سید, شهدا, شهیدان انقلاب اسلامی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
دوست داشتند شاگردها از خودشان نظر داشته باشند ، به حرف استاد اشكال بگيرند ، فكر نكنند مطلب همين است كه هست ، بزرگي گوينده مطلب آن ها را نگيرد و خودشان را نشان بدهند. هر وقت شاگردها ساكت بودند و فقط گوش مي دادند ، خودشان يكهو بلند مي گفتند: «اين جا مجلس روضه خواني نيست كه همه سكوت كرده ايد و گوش مي دهيد. اين جا درس است. درس يعني اين كه يكي اشكال كند ، ايراد بگيرد ، اظهارنظر كند.» خودشان از بعضي مطالب استادان گذشته با دقت انتقاد مي كردند و بزرگي آن آدم باعث نمي شد اشكالات حرف را نگويند. مي گفتند: «ما كاري به شخص نداريم ، اين حرف از هر كسي باشد ، اين اشكالات به آن وارد است.»
به نقل از عميد زنجاني
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
خاطرات امام خمینی, خاطرات انقلاب اسلامی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
امام براي خواستگاري من آمده بودند تهران. هشت روزي مي شد كه در خانه پدرم بودند. منتظر بودند تا من جواب بدهم و بعد خانه اي كرايه كنند و عروسي بگيريم. خانه آيت الله كاشاني و پدرم در يك كوچه بود.با هم دوست بودند. آقاي كاشاني توي همان هشت روزي كه تازه امام را ديده بود، به پدرم گفته بود: « آقاي ثقفي! اين اعجوبه را از كجا پيدا كرده اي؟»
به نقل از خديجه ثقفي (همسر امام)
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
خاطرات امام خمینی, خاطرات انقلاب اسلامی, جمهوری اسلامی ایران, خاطرات خدیجه ثقفی, خدیجه ثقفی, همسر امام خمینی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
تولد حضرت مسيح نزديك بود. گفتند: «همسايه ها با اين رفت و آمد هاي ما خيلي اذيت شدند، از طرف من برايشان هديه بگيريد، بفرستيد و به خاطر شلوغي ها معذرت بخواهيد.» بچه ها چند جعبه شكلات و شيريني گرفتند و آوردند. پرسيدند: «هدايا چيست؟ نشان شان داديم.» گفتند: «گل هم كنارشان بگذاريد. خارجي ها گل خيلي دوست دارند.» همان شب كريسمس هدايا را به همسايه ها داديم. فرداي آن روز خيابان پر از خبرنگار و اهالي محل بود.
به نقل از مرضيه حديده چي (دباغ)
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
تولد حضرت مسیح, تولد حضرت مسیح و تبریک امام خمینی, خاطرات امام خمینی, ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
با عجله فرستادند دنبال پسرشان، احمد آقا. احمد آقا سراسيمه آمد. گفتند: «نامه من را كه براي صداوسيما فرستاديد، دوباره سريع بياوريد اين جا.» نامه را كه پس آوردند، امام ظرف پنج ثانيه، فقط كلمه اي را خط زدند و كلمه اي ديگر گذاشتند. همين. بقيه مبهوت نامه را نگاه مي كردند. نامه براي پاسدارها بود. امام قبلا آخر نامه نوشته بودند: «با همه توانم به شما دعا مي كنم» حالا «همه» را خط زده بودند و گذاشته بودند: «با بيشترين توانم». خيلي ساده گفتند: «ديدم ممكن است با همه توانم دعا نكنم. براي همين گفتم نامه را بياوريد تا درستش كنم.»
به نقل از دختر امام
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
خاطرات امام خمینی, امام خمینی, دختر امام خمینی, انقلاب اسلامی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
تپه با صفايي به نام «بوجه» در خمين است كه ايام عيد جوان ها در آن جا تفريح مي كنند. روزي امام آن جا بودند، سرهنگي كه گويا امام را نمي شناخت به سراغ ايشان آمد و گفت: «آخوند، تو براي چي به اين جا آمدي؟» امام فرمودند: «من هم آمده ام تفريح كنم.» سرهنگ گفت: «تو اهل كتاب و علمي، تفريح مي خواهي چه كار؟» بعد امام را محكم گرفت و امام گفتند: «خب حالا كه مي خواهي كشتي بگيري، صبر كن تا من هم آماده شوم.» امام كه در آن زمان جوان تر بودند، با او كشتي گرفتند و ضربه فني اش كردند. سرهنگ با حيرت گفت: «اي والله باورم نمي شود كه آخوندها هم از اين كارها بلد باشند.»
به نقل از آيت الله خلخالي
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
خاطرات امام خمینی, خاطرات انقلاب اسلامی, انقلاب اسلامی ایران, خاطرات آیت الله خلخالی, ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
در نجف رسم بود كه وقتي علما و استادان راه مي رفتند ، عده اي هم براي احترام به دنبال آن ها حركت مي كردند. امام از اين كار خيلي بدشان مي آمد و اجازه نمي دادند كسي دنبال شان باشد تا مردم بفهمند كه ايشان شخصيتي است. دوست داشتند خودشان ساده راه بروند. يك شب هم كه ما براي اين كه ازشان محافظت كنيم يواشكي رفتيم پشت سرشان ، تا سر كوچه رسيدند. يكهو برگشتند و گفتند: «همه تان برگرديد!»
به نقل از اكبر محتشمي
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
خاطرات امام خمینی, یاران امام خمینی, خاطرات انقلاب اسلامی, انقلاب اسلامی ایران, امام خمینی, ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
کاش معلم ادبیات می گفت صدبار بدی دروغ را بنویسید تا زشتی اش یادتان نرود. کاش معلم نقاشی دروغ را می کشید و به ما نشان می داد. کاش معلم زیست شناسی دروغ را تشریح می کرد و می گفت قلبش پُر از خار است. کاش معلم شیمی می گفت دروغ با زمان رسوب نمی کند. کاش معلم فیزیک شدت جریان دروغ را اندازه می گرفت و می گفت هر مقاومتی دروغ را نابود می کند. کاش معلم جبر با یک معادله ی چند مجهولی بالاخره دروغ را پیدا می کرد؛و به ما می گفت درجه منفی اش چند است.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
دروغ, دروغ در رشته های گوناگون, دروغ از زبان معلمان, دروغ درس و رشته, دروغ و دروغگو, ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
حاج اسماعیل فرزند چهارم و حافظ نصف قرآن ، نهج البلاغه و دو جلد از اصول کافی بود. شعور سیاسی و معنوی بالایی داشت و مدال شاگردی شهید بهشتی را به سینه داشت. سعه صدر و متانت بالای او بود که اونو از سایر برادرانش متمایز می کرد. یکی از بچه محل ها به شهید بهشتی توهین کرده بود و گرایش به سازمان مجاهدین داشت. با چندتا از بروبچه ها تصمیم گرفتیم که اونارو بزنیم و از محل بیرونشون کنیم. حاج اسماعیل وقتی قضیه رو فهمید جلوی ما رو گرفت و گفت: شما حق ندارید کسی رو بزنید.اگه حرف دارید برید بزنید و با منطق باهاشون برخورد کنید. خودش رفت و باهاشون حرف زد و اونها هم از کرده ی خود پشیمون شدن.
خاطرات شهید اسماعیل افراسیابی
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
سعه صدر شهدا, سعه صدر شهید اسماعیل افراسیابی, سعه صدر حاج اسماعیل, شهید افراسیابی و مجاهدین خلق, شهید افراسیابی و منافقین, شهدا و منافقین, برخورد شهدا, شهید حاج اسماعیل افراسیابی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
شب پانزده خرداد سال 42،مامورها ريختند توي خانه، مرا گرفتند،بردند سوار ماشين بزرگي كردند. توي راه يك نفرشان نشسته بود يك طرف من، تكيه داده بود به بازويم و گريه مي كرد. آن يكي هم مرتب شانه ام را مي بوسيد. گفتم: «من نماز نخوانده ام. جايي نگه داريد تا وضو بگيرم.» گفتند: «اجازه نداريم.» گفتم: «شما كه مسلح هستيد، من هم كه سلاح ندارم، يك نفر هم كه بيشتر نيستم.» گفتند: «اجازه نداريم.» گفتم: «خب دست كم نگه داريد تا تيمم كنم.» ماشين را نگه داشتند ، ولي اجازه پياده شدن ندادند. همان طور از توي ماشين خم شدم، دستم را زدم زمين و تيمم كردم. نمازي هم كه خواندم، پشت به قبله بود، چون كه از قم مي رفتيم تهران و قبله در جنوب بود، ولي كسي چه مي داند، شايد خدا فقط همين دو ركعت نماز را از من قبول كند.
به نقل از دختر امام
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
دو رکعت, خاطرات امام خمینی, امام خمینی, امام خامنه ای, خاطرات انقلاب اسلامی, دهه فجر, دختر امام, انقلاب اسلامی ایران, ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
عادت داشتند:
• راست راه بروند، حتي وقتي باران مي آمد. • وقت راه رفتن گوشه عبايشان را با يك دست بگيرند تا باد آن را پس و پيش نكند. • قبل از اين كه بروند بيرون يا هر وقت از جايشان بلند مي شوند، خودشان را توي آينه نگاه كنند. • موقع قدم زدن، كار ديگري هم بكنند (به راديوهاي خارجي گوش كنند يا زيارت عاشورا بخوانند). • ريش هايشان را به دقت شانه كنند و بعد بروند حسينيه. • مثل سايه وضو بگيرند و كارهاي نماز شب شان را انجام بدهند تا كسي بيدار نشود. • لباس سفيد بپوشند. • سر سفره براي هر چيزي يك قاشق جدا داشته باشند: براي ماست جدا، خورش جدا... • تا مي رسند خانه، عمامه و عبايشان را دربياورند، تا كنند و رويش پارچه سفيد بكشند. • موقع بيرون رفتن، روي كفش هايشان دستمال بكشند. • تا خانم شان سر سفره نمي آمد، دست به غذا نمي زدند. • اجازه نمي دادند خدمتكارهاي خانه، خارج از صف، چيزي بگيرند. آن ها هم بايد مثل بقيه مردم در صف مي ايستادند. • روزي سه بار، و هر بار دقيقا نيم ساعت پياده روي مي كردند. • هيچ وقت به خانم شان نگفتند: «يك ليوان آب به من بده». ولي چون مي دانستند خانم فراموش مي كند قرصش را بخورد، خودشان مي رفتند آب و قرص را برايش مي آوردند. • دعاي كميل و مناجات شعبانيه را از بقيه دعاها بيشتر دوست داشتند. • وقتي در فرانسه بودند، تمام سعي شان را مي كردند كه قانون آن كشور را اجرا كنند. • نسبت به اسراف كاغذ خيلي حساس بودند. توي كاغذ تمام سفيد معمولا چيزي نمي نوشتند. حتي شعرهاي شان را هم در حاشيه هاي روزنامه مي نوشتند. • بچه ها را خيلي دوست داشتند. مي گفتند آن ها جديد العهد ملكوتي اند.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
عادت های امام خمینی, خاطرات امام خمینی, انقلاب اسلامی ایران, دهه فجر, جمهوری اسلامی ایران, خاطرات انقلاب ایران, امام خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
بدشان می آمــد :
• از روشن ماندن چراغ اضافي؛ حتي يك بار در جواب يكي از اطرافيان كه گفت: مي گويند در روشني اسراف نيست. گفتند: بي خود مي گويند.
• كسي در حضورشان از ديگري صحبت كند؛ سر كلاس هاي شان با جديت مي گفتند: اين جا از كسي حرف نزنيد.
• از ريخت و پاش اضافي؛ هر وقت كسي حرفي از اضافه كردن وسايل خانه يا تعمير قسمت هايي از منزل مي زد مي گفتند: انجام اين نوع كارها بماند براي بعد از مرگ من.
• از اين كه بخواهند از او بت بسازند؛ دور و بري ها مي خواستند براي ورودشان فرودگاه را فرش كنند، مي گفتند: مگر مي خواهند كورش را وارد ايران كنند.
• از بي توجهي به بچه ها؛ تا جايي كه يك بار در جمعيت عظيمي كه خدمت ايشان آمده بودند به مادري كه حواسش كاملا پرت امام بود اشاره كردند: هوا سرد است بچه سرما نخورد.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
امام خمینی, خاطرات امام خمینی, خاطرات انقلاب ایران, جمهوری اسلامی ایران, انقلاب اسلامی ایران, دهه فجر, امام خامنه ای, سیدعلی خامنه ای ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
اهواز - این روزها گروهی در اهواز با نگاهی انسانی در حال انجام کارهای بزرگی برای کودکان سرطانی هستند. پلیس شدن عباس و یا تمیز کردن شهر برای بشیر کارهایی است که این گروه انجام دادهاند.
خبرگزاری مهر ، گروه استانها- قاسم منصور آل کثیر: غول چراغ جادو نیست اما سعی می كند هر آرزویی که کوچولوها داشته باشند، برآورده کند. دو هزار نفر را به صف می کشد تا «بشیر» ١٢ ساله را تشویق کنند؛ «عباس» ۱۳ ساله را برای سه ساعت فرمانده یکی از واحدهای كلانتری اهواز می كند و برای نیم ساعت خلبان یك هلیکوپتر. هدی رشیدی به تازگی توانسته است یک روز خوب برای عباس و بشیر بسازد و چهره زیبا و تازه ای از مأموران نیروی انتظامی را تصویر كند. آرزوی دو كودك سرطانی را به دست بگیرد و میان بهت و حیرت چشم های بسیاری كادو پیچ كند و به آنها هدیه دهد؛ او این روزها به همه شهر شادی بخشیده است.
فرمانده ۱۳ ساله قرار نیست امروز مثل روزهای دیگر بگذرد. اتفاقی برای عباس در راه است. ماموران کلانتری ۱۳ اهواز به دیدن او در بیمارستان شفا می روند و می گویند؛ «تو امروز پلیس شدی». عباس نه خواب است نه بیدار، هنوز باور نكرده است. دنبال مأموران راهی می شود. به مقر كلانتری می رسند. لباسهایی كه برایش مهیا شده است، می پوشد. کلاه كاملا قد سر عباس نمی شود؛ مرتب با دست آن را کج و راست می کند و روی سرش نگه می دارد. ستاره های سردوش می چسبد روی شانه های عباس و او رئیس کلانتری می شود.
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
اجتماعی ,
ارتش ,
,
:: برچسبها:
مهرورزی , عادت دیرینه ایرانیان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مراسم تشییع پیکر امیر سرلشکر محمد سلیمی فرمانده پیشین ارتش جمهوری اسلامی ایران صبح امروز در مسجد جهاد ستاد کل نیروهای مسلح برگزار شد.
در این مراسم حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، سردار محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، امیر سرلشکر عطاءالله صالحی فرمانده کل ارتش، علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی، حجت الاسلام والمسلمین محمود علوی وزیر اطلاعات، محمدباقر قالیباف شهردار تهران، سردار حسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، سردار محمدعلی ایزدی معاون راهبردی نیروهای مسلح، امیر پوردستان فرمانده نیروی زمینی ارتش و تعدادی از مقامات کشوری و لشکری و جمعی از مردم حضور داشتند.
:: موضوعات مرتبط:
ارتش ,
,
:: برچسبها:
سرلشگر سلیمی، فرمانده سابق ارتش، انالله واناالیه راجعون , , , , , , , , , , , , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 14 بهمن 1394
|
|
|
|
|
|
|